سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
از خرد تو را این باید که راه گمراهى‏ات را از راه رستگاریت ، نماید . [نهج البلاغه]
شکست ناپذیر

  نویسنده: مرتضی عباسی  
  الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
 چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
 از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
 نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
 از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
 سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
 فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم
 ز بسکه با لب مخنت ،‌زمین فقر بوسیدم
 کنون کز خاک فم پر گشته این صد پاره دامانم
 چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
 چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
 ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
 که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم
 همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
 به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
 ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
 وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
 شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
 کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
 به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
 که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
 نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
 در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
 همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
 پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
 به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
 سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
 به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
 که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی 

 

 
   
جمعه 84 آبان 6 ساعت 1:41 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  ای ستاره ها
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

2102: کل بازدید

2 :بازدید امروز

7 :بازدید دیروز

 RSS 

 
آرشیو
 
درباره خودم
 
لوگوی خودم
شکست ناپذیر
 
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک